جدول جو
جدول جو

معنی لو بموئن - جستجوی لغت در جدول جو

لو بموئن
بالا آمدن، به لبه آمدن، پارس کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جوش آمدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
جلو آمدن، چاق شدن، پیشرفت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پی در پی دچار بدشانی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آمدن از آن سوی رودخانه یا هر محل سخت گذر، انجام کاری دشوار
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار کردن زمین شالی زار به آب بسته شده، توسط گاو یا اسبی
فرهنگ گویش مازندرانی
مسطح کردن کشتزار برنج، هم زدن برخی مواد غذایی
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار کردن زمین شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
فراوان بودن، گریه کردن بچه، صدای نعره ی پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل جماع، از روی لباس خود را به دیگری مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گند آمدن، گندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخورد کردن، جنگیدن دو گوسفند نر با هم
فرهنگ گویش مازندرانی
جرقه، نور متناوب، سوسو زدن نور، به وسیله ی سوزن چیزی را شکافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
انزال
فرهنگ گویش مازندرانی
جان به لب رسیدن، به ستوه آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مستعمل شدن، ضایع شدن، درهم و برهم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درآمدن، سر از خاک بیرون زدن، به پشتیبانی از کسی برخاستن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش آمدن موقعیت مناسب، به دست آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جلو آمدن، نزدیک شدن، کنار آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آمادگی جفت گیری، به شدت عصبانی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قر و غمزه آمده، عشوه آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شگفت زده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به اصطلاح: لگد زدن تفنگ هنگام تیراندازی
فرهنگ گویش مازندرانی